Jul 31, 2013

ریچارد داوکینز:


http://peyvlog.blogspot.com
ئەمڕۆژانه ئاگادارکردنەوه بێ کۆتاییەکان سەبارەت به مەترسییەکانی ئایدز و نەخۆشی سەرشێتی مانگا و زۆریکی دیکه له نەخۆشییەکان باوه. بەڵام من لەو بڕوایەدام که دەکرێ ئیمانیش وەک بەڵایەک چەشنی ئاوڵه چاوی لێ بکرێت. تا رادەیەک که له بن هێنانی ئەستەمه.
ئیمان یەعنی بڕوایەکی بێ ئەزموون. تاوانی سەرەکی تەواوی ئایینەکانیش هەر ئەمەیه. ئایا به لەبەرچاو گرتنی بار و دۆخی رۆژهەڵاتی ناوەڕاست و ئیرلەندای باکوور، ناتوانین بڵێن که وا ئیمان ڤایرۆسێکی مێشکیه و له رادەبەدەر مەترسیداره؟
یەک لەو چیرۆکانەی که بەردەوام به گوێی بۆمب چێنرە موسڵمانەکاندا دەیخوێنن ئەوەیه که شەهـادەت کورتترین رێگای گەیشتن به بەهەشته و خۆ تەقێنەر نەک هەر ئەچێته بەهەشت، بەڵکوو دەچێته بەشی  فوول خۆشی بەهەشتەوە و لەوێ به سەروەریەوە چاوەڕوانی ٧٢ حۆریه مانگ رووخسارەکان دەکات.
هەندێ جار دەگەمه ئەو قەناعەتەی لەوانەیه لووتکەی ئاواتی ئێمه ئەوه بێ که له ئاکام‌دا بگەینه ئەو ئەنجامەی "بەرگری له پیتاندیومی چەکی مەلایانه" بگرین. خواناسانی به ئەزموون بنێرینه بەهەشت تا کوو خاوەن پەردە کچێنیەکان، هەناسەیەکی بێ دڵەڕاوکێ هەڵمژن.

"وتاری ئایا زانستیش ئایینێکه"

Jul 25, 2013

هراس از حقی به نام "زبان مادری"


ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

تعداد بیست نفر از معلمان در مریوان، گویا همکاران انجمن صنفی یا کانون صنفی معلمان هستند (کانونی که وجود خارجی هم ندارد و پروانەی فعالیت آن هم تمدید نشدە است) در طی نوشتەای از معاون آموزشی ادارەی مریوان حمایت کردەاند و نامەی محرمانەای که در اینترنت پخش شدە است را جعلی می خوانند.
این معلمان تنها به صرف اینکه معاون آموزشیشان انسانی شسته رفته و وارسته و خوشنام هست، و تنها با این دلیل که آنها، وی را می شناسند، نتیجەگیری کردەاند که این کارهای شرم‌آور از آقای "ایرانی" بعید است و در باورشان نمی گنجد که ایشان حاضر به اجرا کردن چنین طرحهایی باشند!(عجب!)

اینجانب که از سال ١٣٧٥ وارد سیستم آموزش و پرورش شدم و هموارە وجود چنین همکارانی را لمس کردەام که برای خوش خدمتی در حق همکاران اداری و مخصوصا برای نهادهای امنیتی و حراستی چه از جان گذشتگی‌ها که نمی کردند، نوشتن این دفاعیه برای معاون آموزشیشان چندان برایم دور از انتظار نیست.

اما ابتدا لازم است که به عرضتان برسانم اخلاق پسندیدە یا نکوهیده دال بر شانه خالی کردن از وظیفەی محوله نمی شود، مخصوصا اگر طرف معاون آموزشی اداره هم باشد.. در ثانی خیلی خوشحالم به اینکه محتوای نامه مجعول نبوده است و تنها گرافیک و چارچوب آن را دلیل بر جعلی بودن نامه آقایانتان فرض کردەاید! تا جایی که خود همان سروران نیازمند به خوش خدمتی نیز، نتوانستەاند از این واقعیت فرار کنند که چیزی به نام زبان مادری و اصل ١٥ قانون (خیلی) اساسی جمهوری جور و فساد اسلامی، کشکی بیش نیست!
همکاران انجمن صنفی! (بدون وجود خارجی) اگر براتون زحمت نیست یکبار هم که شدە به خودتون زحمت بدهید جهت اطلاع عموم به ما هم بگویید که در کدامین بند و فصل اساسنامەی تشکل صنفی معلمان، توجیه کردن نامەهای محرمانه جزء وظایف تشکل ذکر شدە است؟؟ 
چرا آقایانتان نتوانستند بهتون دیکته کنند که مصوبەی شورای عالی انقلاب فرهنگی برای تدریس دو واحد زبان مادری که در خرداد ۱۳۸۸ تصویب شدە آن هم در آرشیو بخشنامەها ماندە است و از اجرا شدن آن خبری نیست؟؟ 

در دفاعیەتان که با رویکردی پاچە خوارانه که برای ایام دهەی (مبارکه) فجر کردەاید، بهتر بود چشم و گوشتان را بیشتر باز می کردید و به دانش آموزانتان به عنوان وظیفەی خویش اعلام می کردید که در همان ایام دهەی فجر برای نیروهای سرکوبگر خمینیسم، ایام طلایی بود و سرآغاز دهەی زجر و بدبختی ملت ما بود. لابد فراموش کردەاید که برای ملت ما، ایام سرکوب و اعدام وقتل‌عام و غارت و شبیخون‌های فرهنگی و سیاسی بود. کوردستان بار دیگر مورد تجاوز، متجاوزان ولایت فقیه و فرمان جهاد بنیانگذارش قرا گرفت و امروز نیز شما به عنوان شورای شهر و معلمان دلسوز و انجمن صنفی التزام کامل خود را به آن نظام ابراز کردەاید تا جمهوری اعدامی اسلامی از طریق کسانی چون شماها به جهانیان نشان دهد که در میان دمکراسی و مردمسالاری از نوع دینی‌اش، حماسه سازی می کند. و از شگرد همیشگی و پوسیدەاش یعنی تشویق سایر معلمان برای پاسخ دادن و سلب دوبارەی چنین سرکوب هایی استفادە می کند برای فرار از هراس و فوبیای حقی مسلم، به نام تدریس به زبان مادری..
گویا همکاران صنفی به جای پرداختن به وضعیت صنفی و خواستەهای معلمان و اعتراض به نبود هزینەهای مناسب که عملا این بودجەها در اختیار تروریستان حزب الله و سپاه انصار و مزدور پروری قرار می گیرد و به جای ایجاد پلی با کارگزاران، خودشان نیز به صفوف کارگزاران علیه معلمان صف‌آرایی کردەاند و به جای زدودن ادبیات تحقیرآمیز که از زبان مادری با نام زبان محلی و گویش‌های بومی یاد می شود، آنچنان در صدور و به روال و به چند و چون نامەهای محرمانه خود را کار کشته نشان دادەاند که انگار تمامی نامەهای محرمانه و امضای و مهر آن از زیر دست این عزیزان معظم و این معلمان پیامبر مسلک به مقامات تحویل می شود. 

عالیجنابان! اکنون که با نام شما نامەای نوشته شدە و شما نیز به صرف جدا نماندن از قافلەی سرکوب زبان مادری و یا به صرف رسیدن به مدارج شاید بهتر، در فیس بوکتان شیر کردەاید. خود آقای "ایرانی" هم صرفا در دایرەی تنازع بقا و احتمالا طی کردن پلەهای صعود دست و پا می زند و دیگران را هم دشمن خود می داند.. اما غافل از اینکه بهتر بود ایشان طرحی ارائه می داد که حدأقل معلمان بیشتر در تلاش برای یاددادن زبان مادری باشند، نه اینکه اکیپی تشکیل دهند و چارچوب گرافیکی نامەهای خودشان را زیر سوال ببرند..(البته وجود چنین نامەهایی که هدفشان نابودی سایر زبانهاست و درز کردن آن به فضای مجازی هم کم نیست)

حال سوال اینست که ای همکاران گرامی! چرا از محتوای نامەی محرمانه هیچ انتقادی نكرده‌اید؟؟ 
چرا از محتوای نوشتەی اینجانب که در وبلاگم موجود است، هیچ انتقادی نکردەاید؟؟ 
تا کی می خواهید چشم و گوش بسته وکیل وصی دیگران شوید؟؟

دوستان همکار! امروز که با زیر پا گذاشتن کلیەی حقوق اساسی ملتی که خود نیز جزیی از آن ملت هستید، لازم است با کمال احترام به عرضتان برسانم که لطف کنید به آقایان سیاست گذار آی‌تی و پلیس سایبری و سانسورچی‌های جمهوری سرکوبگر و اعدامی ایران بفرمایید که از میزان تشدید و فشار غیر قابل تصور بر اینترنت و وبلاگ و سایت‌ها و دامنەهای اینترنتی کم کنید تا کسانی هم چون شماها نیز از وجود آدرس وبلاگ اینجانب و اینکه فیلتر شدە است، متعجب نشوید. (انگار سایت فیلتر شدە ندیدەاید) تا بلکه هم خود و هم رهبرتان که به فیس بوک هم می آیید از فیلترشکن استفاده نکنید. 
(در قسمتی از دفاعیه اشاره‌ به فیلتر بودن وبلاگ بنده‌ كرده‌اند)

Jul 9, 2013

زبان محلی، مانع توسعە آموزشی.. عدنان هنرور


به درازای حاکمیت حکومت‌های ایران و با توجه به اینکه پلورالیسم ملی در ایران کاملا مشهود است، سوای از دو برهەی تاریخی هیچ گاه زبان‌های سایر ملل ساکن در ایران به صورت رسمی تدریس نشدە است و آن در خلال سال‌های ١٩٤٥و ١٩٤٦ که آن دوران مربوط به خودمختاری بخشهای از خاک آذربایجان به رهبری پیشەوری و جمهوری کوردستان به رهبری قاضی محمد می‌باشد. حکومت ایران چه پیش و چه پس از انقلاب اسلامی، هموارە در هراس بودەاند که مبادا گسترش تدریس زبان‌های ملت‌های ساکن در ایران، آغازی برای تنش های قومی و جدایی طلبی در ایران باشد.
با روی کار آمدن جمهوری اسلامی و گنجانیدن اصلی موسوم به "اصل پانزدهم" قانون اساسی که در آن صراحتا بیان می کند که: "زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌‏های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است." با وجود این اصل، ملت‌های ساکن در ایران همواره این گلایه را مطرح می کنند که این حق قانونی آنها در عمل به اجرا در نیامده است.
بعدها این اصل از مدارس به دانشگاەها تغییر مسیر داد و شورای عالی انقلاب فرهنگی در خرداد ۱۳۸۸ مصوبه آموزش زبان های محلی و قومی در برخی از دانشگاه های این کشور را تصویب کرد. "بر اساس این مصوبه به وزارتخانه‌های علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دانشگاه آزاد اسلامی اجازه داده می‌شود که دو واحد درسی زبان و ادبیات مربوط به زبان‌ها و گویش‌های بومی و محلی ایران مانند آذری، کردی، بلوچی و ترکمنی در دانشگاه‌های مرکز استان های ذیربط به صورت اختیاری ارائه و تدریس کنند".
ناگفته نماند، کاندیدهای ریاست جمهوری نیز برای جمع کردن آراء و کشانیدن مردم به سر صندوق‌های انتخاباتی هموارە نیم نگاهی به این موضوع داشتەاند.

اما در اینکه کاملا نگاهی دیکتاتورانه بر قانون اساسی و بر اصل پانزدهم آن و هم‌چنین بر مصوبەی شورای عالی انقلاب فرهنگی حاکم است، تردیدی نیست. تا جایی که با ادبیات تحقیرآمیز از این زبان‌ها با زبان محلی و گویش‌های بومی نام بردە می شود. از سوی دیگر خوش خدمتی و چاکر منشی بسیاری از مدیران اجرایی و آموزشی، طرحی را به اجرا در آوردەاند با نام "تدریس به زبان محلی، مانع اصلی توسعەی آموزشی" و همانطور که در این سند مشاهده می‌کنید از موفقیت آمیز نبودن این طرح با "تأسف" و به عنوان "مانع توسعەی آموزشی" یاد می‌کنند.
سوای اهمال سیستم آموزشی کشور در اجرای این قانون و این مصوبه و هم چنین پشت گوش انداختن وعدە وعیدهای رئیس جمهورهای دولت‌های حکومت اسلامی، معلمانی دلسوز از داخل سیستم آموزشی کشور، صرفا برای زندە نگەداشتن زبان مادریشان تلاشهایی در این زمینه کردەاند. اما در کمال ناباوری و به جای «ایجاد‌‌‌‌ محیطی امن برای شکوفایی استعداد و انگیزەهای معلمان و دانش آموزان» و «کاهش د‌‌‌‌غد‌‌‌‌غه‌های معیشتی معلمان مانند‌‌‌‌ تامین اجتماعی، تامین مسکن و هزینه سلامت» متأسفانه شاهد پیگیری از سوی نهادهای حراستی و امنیتی هستیم که با ایجاد فشار بر این معلمان از تدریس به زبان مادری، جلوگیری کنند و آنها را به ادارە کل استان معرفی می‌کنند.

این بخشنامه که مشاهدە می‌کنید از منبعی موثق به دستم رسیدە است و جهت شفاف‌سازی و هم چنین افشای دسیسەهای جمهوری اسلامی و خطری که این معلمان را تهدید می‌کند، در معرض عموم گذاشته می‌شود.

http://peyvlog.blogspot.com

Jul 1, 2013

هەر بژی فەیس بووق..

ئەڵێن: جنێو دانێ له سەر عەرز، خاوەنەکەی هەڵیئەگرت و ئەینێتە گیرفانی.. ئیتر کەسی وەها هەیه، بڵێ "ئحم"، به لووت بەرزیەوە ئەڵێ ئەوە له گەل منت بوو.. جا تۆ پێت خۆشە له گەل تۆم بێ با له گەل تۆم بێ، بینێ گیرفانت..
ئەکرێ بڵێم زیاتر له هەر سەرەڕۆییەک، سەرەڕۆیی ئایدۆلۆژیایه که باڵی به سەر کۆمەڵگای ئێمەش داگرتوە و تاکەکانمان زۆر به زەحمەت ئەتوانن خۆیان لەو گێژاوی ئایدۆلۆژیایه دەرباز بکەن.. ئۆتۆماتیک ئایدۆلۆژیا ئەمانکاته "مالک". هەر بۆیه زۆربەمان خۆمان به خاوەن دەسەڵات و خاوەن کەسایەتی و خاوەن ژن و خاوەن مناڵ و خاوەن تەڵاق و خاوەن زۆر شتی دیکە ئەزانین.. 
نکوولی ناکرێ لەوەی له دونیای ئەمڕۆژیدا میدیا و نووسین و رۆژنامەگەری بۆ رووماڵ کردنی راستییەکان و هەڵوەشاندنەوەی تەخت و تاراجی دیکتاتۆرەکان رۆڵێکی بەرچاوی هەیه.. پانتایی ئەم دونیای فەیس بووق و ئەنتەرنێته بەهاری عەرەبی ئەخولقێنێت و بۆ دیکتاتۆرەکان خەزان دێنێت و تەنانەت تاکی لووت بەرز و دیکتاتۆریش به چۆک دادێنێت.. 
هەر بژی فەیس بووق..

Jun 25, 2013

سەعید نەجاڕی / "ئاسۆ"

شاعیر و نووسەری کورد مامۆستا سەعید نەجاڕی، ناسراو به "ئاسۆ"، له ساڵی ١٣٣٥ هەتاوی له گوندی "سەرئاوقامیش" سەر به ناوچەی بۆکان له دایک بوە. خوێندنی سەرەتایی له گوندەکەی خۆیان تەواو کردوە و بۆ درێژەی خوێندنی رۆشتوەتە شارەکانی سەقز و بۆکان. دواتر بوە به مامۆستای قوتابخانه و له هەمان کات دا بەکالرێوسی له زانکۆی ورمێ تەواو کرد و دواتریش بۆ وەرگرتنی ماستەری رۆشتوەتە زانکۆی تەورێز. هەنووکه مامۆستا ئاسۆ پاش خانوونشینی وەک مامۆستای زانکۆکانی بۆکان و مەهاباد خەریکی وانە کوتنەوەیه.

بەرهەمەکانی مامۆستا ئاسۆ
1.      گەزیزە (دەفتەرە شێعرێک)
2.      تەوژمی خەیاڵ (دەفتەرە شێعرێک)
3.      شرۆڤەی دیوانی مسباح‌ئەلدین ئەدەب
4.      وەرگێڕانی "ناڵەی جوودایی"
5.      رێبوار – رۆمان
6.      چەند گەڵایەک به دەم باوە (کۆی وتار و شێعرە ئامۆژگارییەکان)
7.      له قەڵاوە بۆ قەڵا (سەفەرنامه)
8.      شرۆڤەی دیوانی وەفایی
9.      کوردانی پارسی وێژ

مامۆستا ئاسۆ و کوردەگیان

Jun 23, 2013

گورچیلەمان ڕۆ!

له کۆنەوە تا ئەمڕۆ، تێر کردنی زگی ژن و منداڵ بوەتە گرفتی بەشێک له خەڵکی دانیشتووی ئێران.. بۆ ئەم تێر کردنەش، دەیان دیاردە سەری هەڵداوە و دەیان شتی ناخۆش بونەته دیاردە.. یەک لەوانە دیاردەی فرۆشتنی گورچیلەیه. لەم ناوەشدا (بێ هیچ قسە و باسێک) دەوڵەت بەرپرسی سەرەکییه له پەرەپێدانی ئەم گەرمه بازاڕە تا رادەیەک نرخی هەر یەک گورچیله گەیشتوەته ٣٠ میلیون تمەن.

 ئەم بڕە زۆرە بەردانەی که دەیبینن، بەردی ناو گورچیلەی خاڵۆم بوە که توانیویانه به نەشتەرگەرییەک دەریان بهێنن.. تەنانەت بۆ منداڵەکەیشی له تەمەنی سێ ساڵیدا ناچار بوون نەشتەرگەری گورچیلەی بۆ بکەن و بەردی گورچیلەی ئەویش دەربێنن.. جا ئەگەر ئاو پاک بێت و به شێوەیەکی گونجاو زێرئابەکان تێکەڵی ئاوی خواردنەوە نەبن، ئەوا ئەم هەموو بەردەش له گورچیلەدا دروست نابێ و بازاڕی گورچیله کڕین و گورچیله فرۆشتن نابێته بازاڕی مریشک فرۆشتن.

بەرپرسانی دەوڵەت، کاتی هەڵبژاردن بۆ سواڵی دەنگ له تارانەوە خۆیان ئەگەیەنه شارە کوردیەکان، دەی فەرموون خزمەتگوزارییەکیش هەڵڕێژن؟ کەی ئەتانەوێ چاوێک بخشێنن به باری تەندرووستی تاکەکانی ئەم کۆمەڵگا لێقۆماوە؟


May 27, 2013

مەهێڵن لە سێدارەم بدەن / Stop Them from Executing Me

تکایە بڵاویبکەنەوە، بەتایبەت بە ناوەندە نێودەوڵەتییەکاندا، دەقی نامەکەی بە ئینگلیزی هەیە بۆ ئەو مەبەستە..

ئەمەی خوارەوە بەشێکی نامەی "زانیار مورادی"یە گەنجێکی کوردی ڕۆژهەڵاتی کوردستانە، کە لە گرتوخانەیەکی وڵاتی ئێراندایە و داوا دەکات نەهێڵین لە سێدارە بدرێه‌ت. تكایه بە ئاگادارکردنەوەی ڕێكخراوە نێودەوڵەتییەکان لەم تاوانە هه‌وڵی خۆتان بخه‌نه گه‌ڕ.

Stop Them from Executing Me

Zanyary Muradi is a Kurdish citizen who lives in Iran. Due to political activities, he is condemned to death. In his latest letter which he wrote in prison, he is asking for help from international community so that he would be saved from being executed.
This is a part of the letter from Zanyar Mouradi who is condemned to death:

‘’ I am tired of thinking of death; I don’t want to take my dreams to grave with this sudden death. My name is Zanyar Mouradi, I am waiting for death in Karaj city in Iran. I want to talk to all my fellows in Europe, USA, Japan, Australia, France, and Africa and all over the world. I want to be heard and saved from being executed. How can life be so cruel to watch me and my cousin being executed on street without saying anything or doing anything? ’’
He also says ‘’ I know that my situation will reach out all of you through internet. So, please give me some minutes of your time and hear me out, it is so hard to face death while you are only 21 years old, to live with the nightmare of death and to be frightened by the foot steps of the guards of the prison. ‘’

Zanyar talks more about the condition of prison saying ‘’ we have been imprisoned for three years with my cousin Luqman Mouradi for the same case. We were tortured for nine months in a way that we cannot even walk. I have terrible pain in my waist and two of my backbones are broken. ‘’
He adds more ‘’ I have heard recently that our execution is being prepared for. So, I am in a very bad condition; I cannot sleep and I thought I might help myself through this letter somehow. ‘’
At the end Zanyar wrote ‘’Do all that is possible to stop them from executing us, please make an effort to show the Iranian government that we are not alone and the entire world is against such unjust conviction. We are eagerly hoping and waiting to hear about your protest for this purpose. ‘’

From the Rajay Prison in Karaj City

---- ---- -----

مەهێڵن لە سێدارەم بدەن

زانیاری‌ مورادی‌، هاوڵاتیه‌كی‌ كورده‌ و له‌ ئێران ده‌ژی‌ و به‌هۆی‌ چالاكی‌ سیاسیه‌وه‌ سزای‌ له‌ سێداره‌ دانی‌ به‌سه‌ردا سه‌پێنراوه‌، له‌ تازه‌ترین نامه‌یدا كه‌ له‌ ژووری‌ له‌ سێداره‌وه‌ بۆ ده‌ره‌وه‌ی‌ ناردووه‌، داوای‌ ئه‌وه‌ ده‌كات، كۆمه‌ڵانی‌ نێو ده‌وڵه‌تی‌ یارمه‌تی‌ بده‌ن و نه‌هێڵن له‌ سێداره‌ بدرێت.

ئه‌مه‌ش به‌ شێكه‌ له‌ نامه‌ی‌ زانیار مورادی‌ سزای‌ له‌ سێداره‌دانی‌ به‌سه‌ردا سه‌پێنراوه‌:

" له‌ بیركردنه‌وه‌ له‌ مه‌رگ بێزارم، نامه‌وێ ئاره‌زووه‌كانم به‌رمه‌ ژێر خاك، من ناوم زانیار مورادییه‌، ئێستا له‌ شاری‌ كه‌ره‌جی‌ ئێران چاوه‌ڕوانی‌ مه‌رگم، ئه‌مه‌وێ به‌ ئێوه‌ی‌ گه‌نجانی‌ ئه‌مریكا و ئه‌وروپا، له‌گه‌ڵ گه‌نجانی‌ هاوته‌مه‌نی‌ خۆم له‌ ژاپۆن و ئوسترالیا و فه‌ره‌نسا و ئه‌فریكا و هه‌موو جیهان، قسه‌ بكه‌م، نه‌هێڵن له‌ سێداره‌م بده‌ن، ئایا ژیان ئه‌وه‌نده‌ بێ به‌زه‌ییه‌، ئه‌م شانۆیه‌ ته‌ماشا بكات، كه‌ من و لوقمان، له‌ شه‌قام له‌ سێداره‌ بدرێین و هیچ نه‌ڵێت و هیچ نه‌كات؟".

له‌ درێژه‌ی‌ نامه‌كه‌یدا هاتووه‌، " ئه‌زانم ئه‌م ترسه‌ی‌ من له‌ رێگه‌ی‌ پێگه‌كانی‌ ئه‌نته‌رنێـته‌وه‌ ده‌گاته‌ گوێی ئێوه‌. بۆیه‌ چه‌ند خوله‌كێك ئارامبگرن و چه‌ند چركه‌یه‌ك كاتی‌ خۆتان بگرن و گوێم لێبگرن كه‌ چه‌ند سه‌خته‌ له‌ ته‌مه‌نی‌ 21 ساڵیدا رووبه‌ڕووی‌ مه‌رگ بیته‌وه‌ و، له‌گه‌ڵ مۆته‌كه‌ی‌ مه‌رگدا بژیت و له‌ ده‌نگی‌ پێی‌ پاسه‌وانه‌كانی‌ زیندانه‌كه‌ بترسیت و له‌رز بتگرێت".

زانیار باس له‌ بارودۆخی‌ له‌ زیندان ده‌كات و ده‌ڵێت:" ئێمه‌ سێ ساڵه‌ زیندانی‌ كراوین، من زانیار مورادی‌ و هاو كه‌یسه‌كه‌م لوقمان مورادی‌، نۆ مانگ له‌ ژێر ئه‌شكه‌نجه‌دا بوین، هێنده‌یان لێداوین، ناتوانین به‌ ڕێگادا بڕۆین، ئه‌مڕۆ كه‌مه‌رم زۆر ئازاری‌ هه‌یه‌ و، دوو بڕگه‌ی‌ پشتم شكاوه‌".
له‌ درێژه‌ی‌ نامه‌كه‌یدا زانیار له‌ رێگه‌ی‌ نامه‌كه‌یه‌وه‌ ئاشكرایده‌كات،:" له‌م رۆژانه‌ بیستم ده‌یانه‌وێت رێوشوێنی‌ له‌ سێداره‌دانمان ئاماده‌ بكه‌ن، چوار رۆژه‌ بارودۆخم باش نییه‌، شه‌وانه‌ خه‌وم لێناكه‌وێت، بیرمكرده‌وه‌ ره‌نگه‌ له‌ رێگه‌ی‌ ئه‌م نامه‌یه‌وه‌ بتوانم یارمه‌تیه‌كی‌ خۆم بده‌م"
له‌ كۆتاییدا زانیار مورادی‌ نوسیوویه‌تی‌:" به‌ هه‌ر ڕێگایه‌ك بووه‌ نه‌هێڵین ئێمه‌ له‌ سێداره‌ بده‌ن، هه‌وڵبده‌ن كارێك به‌ حكومه‌تی‌ ئیسلامی‌ ئێران بكه‌ن، بزانن ئێمه‌ به‌ ته‌نها نین و هه‌موو جیهان له‌ دژی‌ ئه‌م سزا زاڵمانه‌یه‌ ناڕه‌زایه‌تی‌ ده‌رببڕن، ده‌نگی‌ ناڕه‌زایه‌تی‌ ئێوه‌ و جوڵانی‌ ئێوه‌ بۆ ئه‌م كاره‌ به‌ گوێمان ده‌كه‌وێته‌وه‌، چاوه‌ڕوانی‌ بیستنی‌ هه‌واڵی‌ ناڕه‌زایه‌تی‌ ده‌ربڕینی‌ هاوته‌مه‌نه‌كانی‌ خۆمم."

گرتووخانه‌ی‌ (ره‌جایی‌ شاری‌ كه‌ره‌ج)
زانیاری‌ مورادی‌

May 23, 2013

بتخۆم ئەفغانستان بۆ خۆت و ئیسلام و پەرلەمانت!

پارلەمانی ئەفغانستان له بەر ئایینه حەیاتەکەی ئیسلام ئەم خاڵانەی نایه ژێر پێ که بڕیار بوو وەک یاسای دژ به تووند و تیژی ژنان پەسەندی بکات:

١ -پەسەندی نەکرد هاوسەرگیری پێش وەخت و هاوسەرگیری زۆرە مله به تاوان بزانرێ
٢ -پەسەندی نەکرد سونەتی خێڵەکی "باد" قەدەغە بکرێت (ئەم رێسایه بۆ دانی کچ له بریتی قەرز و دانی ژن له بریتی خوێنه).
٣ -پەسەندی نەکرد لایەنگری بکات له قوربانیانی دەسدرێژی سێکسی.
٤ -پەسەندی نەکرد زیناکار به یاسای مەدەنی سزا بدرێت.
٥ -پەسەندی نەکرد پیاو کەمتر له دوو ژنی هەبێ.
٦ -پەسەندی نەکرد ماڵێکی بناوان دابمەزرێت بۆ ژنانی هەڵاتوو له ماڵ.



May 16, 2013

انتخابات از کورش کبیر تا خامنەای اکبر / طنز تلخند..........عدنان هنرور


توصیە قبل از مصرف: این مطلب حماسەی ملی- سیاسی انتخابات را قلقلک می دهد و با چاشنی های تلخ و خندایش آمیختە است، برای کسانی که مبتلا به سرطان تعصب هستند مفید نیست، مواظب معدە و رودەبری باشید!

از دوران کورش کبیر تا خامنەای اکبر پی جویی از عرصەهای انتخاباتی می کردم که به معنی واقعی کلمه مردم محوری بودە باشد و به قول حضرت (رە): میزان رأی ملت باشد، اما دریغ از یک صندوق رأی که میزون باشە و همش نامیزون بودند.

حالا زیاد هم عقب نمی‌روم چونکه مبادا از اون ور تاریخ بیفتم پایین. همچون بسیاری دیگر از این باستانگرایان، به کورش کبیر دل خوش می‌کنم و شروع به واکاویی تاریخی می کنم.
 آن روزگاران که ایران غیر از چارچوب امروزیش یک فلات قارە بود و امپراطوریهای هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان و... بر این فلات فرمانفرمایی می کردند، از همان روزگاران تا به امروز سراغ ابرمرد و شیر زن و حکومتی مردمسالار و به دور از مردم فریبی را بگیریم که بر این مملکت حکومت کردە باشد؟ چه کسی را می توان مثال زد که با بودنشان این مردم آب خوش از گلویشان پایین رفتە باشد؟؟
از کورش و داریوش و کمبوجیە تا فرهاد و مهرداد و کیخسرو و کیقباد و هم‌چنین افشاریه و صفویه و قاجاریه و پهلویه و آخوندیه کدامشان توانستەاند که دردسر ساز نباشند. در صورتی که هر کدام از آن‌ها اگر زندە بودند باید در دادگاەهای جنایت‌های جنگی محاکمه می شدند.

برخی از ایرانیان چنان به تاریخ خود می بالند و آنچنان گرفتار توهمات اسلامزدایی هستند که اگر قادر بودند هر روز از کویر لوت مشتی خاک برمی‌داشند و با آبهای نیلگون خلیج فارس قاتیش می کردند و بر سر خودشان می مالیدند برای آن دوران‌های طلایی که فکر می کنند زرین بودەاند و اوضاعی که از کف دادند و همش می گویند: "چە بودیم و چه شدیم". تا بدان جا هم پیش رفتەاند که به هیچ عنوان نظام امروزی و ایران امروزی کرک و پر ریختە را قبول ندارند و تنها یک کلام ختم کلام می گویند: کورش بزرگ و لاغیر.

ایرانیان آن روزگاران تا ایرانیان این روزگار دست در دست تاریخ گذاشتند و ایران را گرفتار هالەی نور و محرم و صفر کردند. آریایهای سدەهای پیشین این چنین پا پیش گذاشتند و خاویارخوران در خلسەهای عارفانه فرو رفتند و سر به گریبان در زوزەهای شبانه فرو رفتند و سلاسل پادشاهیشان را دگرگون کردند از شاهنشاهی به آل و اهل بیت‌گرایی.. و با آل بویه شروع شد تا به امروز که به آل‌خامنەای رسیدە است. اکنون نمی‌خواهم اموات رو غافلگیر کنم و بحث رو بکشانم به شب غافلگیری تاریخ. شب شب غافلگیری اسطورەهای کاندیداهای انتخاباتی ریاست جمهوریست.

آبا و اجداد همین سرزمین پادشاهان مو ژولیدە با ریشهای آویزان تا به سینه از قدیم تا امروز، دست در دست همدیگر تمدن به اصطلاح ٢٥٠٠سالەی شاهنشاهی را با تمدن تازیان عوض کردند و خودشان را سید و سادات کردند و متبرک شدند و برای پربارترکردن تمدنشان نیز به اعراب کمک‌ها کردند یکبار از یزدگرد دادند به ابن‌خطاب. و برای تکمیل پروسەی تمدن‌کاری، مملکت را بار دیگر دادند دست خمینی که هم دین دهد هم دنیا. خمینیسم، حزب الله‌گرایی، صدور انقلاب و ترورپروری، حوزە علمیه و ریش‌کاری و پیشانی مهر‌خوردە و بسیجیزە کردن با دستاوردهایی به نام کوپن و ارز خیلی ارزان و تا حد رایگان و... رشد و نمو کرد.

چاپیدن و سانسور و فیلترینگ و خانه عفاف را به نام حکومت الهی نام‌گذاری کردند و سردمداری را دادند دست امام زمان و جمکران گرایی و پابوسی امامزادگان را سرلوحەی برنامەهایشان قرار دادند و سیاست شد عین دیانت. بعدها تبدیل شدند به دو گروە، اصول‌گرا و اصلاح طلب با دیکتاتوریتی به نام خامنەای و بازوبندی به نام سپاه و افتخاری به نام بمب هستەای و شعار یکسان سازی با خاک.
با این چنین رژیمی و با چنین توهماتی هر گونه اعتراض به نام فتنه و عوامل استکبار جهانی نام می گیرد و درصد زیادی از اعدام‌ها و سرکوب‌ها و کشتن قلم‌ها و ترورهای برون مرزی به نام این کشور ثبت می شود و ایرانیان نیز همچنان به خود می بالند. هولوکاست و اسرائیلیان و ملتهای دیگر کورد و آذری و بلوچی را انکار کردە و به نام قوم نام گذاریشان می کنند و ‌پدیدەی ساندیس خوری و زیرآب‌زنی و رشوەخواری و اختلاس همه گیر می شود اما هم‌چنان به خود می بالند. انتصابات را با ابزار تقلب، انتخابات قلمداد می‌کنند و سران تروریست‌های بین المللی را رئیس جمهور خود می‌کنند تا بلکه افتخارات فول آمپر شود.

تنها یک سوال همچنان در میان سلول‌های مخم وزوز می کنه و آن اینکه اصلاح طلبان که نتوانستند صورت خودشان را هم اصلاح کنند، اصولگرایان هم نتوانستند آمریکا را زیر پا له و لوردە کنند، با نظامی‌گری و ادبیات آش و لاشی رئیس جمهورها و سیاهی لشکرهایی که هر دورە برای ثبت نام کاندیداتوری و تصدی این پست شاخ و شونە می‌شکنند و از طرف دیگر مردم برای ممهور کردن شناسنامه با مهر انتخاباتی حضورشان را خیلی شور و پرشور می‌کنند، انتخابات و مردمسالاری و دمکراسی چه جایگاهی می تواند داشتە باشد؟
پس پایندە باد سرزمین گل و بلبل از کورش کبیر تا خامنەای اکبر.