Feb 20, 2019

در ورشو چه خبر بود؟ / طنز سرنوشت ساز

Adnan Honarvarنگارنده‌: عدنان هنرور

توضیح: این نوشته را به عنوان بخشی از دیده‌ها و شنیده‌هایم در سفر به ورشو با چاشنی طنز در اینجا می نگارم باشد تا همگان پند گیرند و گوشه‌ی عزلت نگیرند.


روز یازده‌ فوریه از فرودگاه فرانكفورت عازم ورشو شدم. قبل از پرواز مطلع شدم كه بسیاری از شركت كنندگان به منظور حضور در كنفرانس ورشو و یا بهتره‌ بگم برای فعالیت های مدنی و راهپیمایی كه به این شهر سفر كرده‌ بودند در فرودگاه به درد نگهداری و عدم خروج از پایانه گرفتار آمده‌اند.
به من هم گفتند اگه در فرودگاه ورشو ازت پرسیدن واسه‌ چی اومدی؟ لام تا كام اسم كنفرانس و فلان هتل رو نمیاری والا به درد اونهای دیگه گرفتار میشی و برگشت می خوری! خب چكار كنم چكار نكنم اسم یك هتل دیگه رو پیدا كردم اما دیدم این هم چاره‌ ساز نیست، این بود از یكی از دوستام خواستم كه آدرس بدن كه اگه‌ پرسیدن میگم میرم به دیدار اقوام و خویشان. با این ترفند تونستم از مهلكه ایستادن و تمبر برگشت خوردن نجات پیدا كنم. آدرس آقای "نهاد جامی" رو دادم. ایشان نویسنده‌ای توانا و كارگردان خوش فكر تئاتر هستند این سفر توفیق دیدار با ایشان را به من داد. خیلی با هم گرم صحبت شدیم تا جایی پیشروی كردیم كه بالاخره‌ سفره‌ی دلش را باز كرد و فغان نارو خوردنش از دست همزباناش در جنوب كوردستان سر داد. گویا از طرف اتحادیه میهنی كوردستان به خاطر نوشتن دو رمان كه چاشنی بینی مالی داشته تهدید شده‌ و از انتشار نوشته‌هایش در روزنامه‌های جلالیون منع شده‌ است. به هر حال دو رمان را هم به بنده‌ تقدیم كرد كه جا دارد بی نهایت سپاسگزار زحمت ها و بنده‌نوازیهایش باشم.
با آقای نهاد جامی


خب حالا دلیل این برگشت خوردنها چی بود؟

 وقتی كه فعالان عرب الاحواز از دانمارك به فرودگاه ورشو می رسند طبق وعده‌ای كه قبلا به آنها داده‌ شده‌ بود برای حفاظت از جان یكی از فعالانی كه از سوی دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی تحت تعقیب است، می خواهند كه ترتیبی اتخاذ كنند تا دولت لهستان امنیت اون حضرت آقا رو تامین نماید. لهستانی ها وقتی كه بیشتر شروع به ته و توه‌ كاوی مساله می كنن می بینن موضوع بو داره‌ و اینا اصلا پاشون از فرودگاه بیرون نزارن بهتره‌.. در نتیجه شروع كردن به سوزانیدن خشك و تر با هم. آن روز ده‌ها نفر با تمبر ماركدار دولت لهستان دو قبضه برگشت خوردند، كه مطمئنا خاطره‌ی ناخوشایندی براشون شده‌ است.. با این عمل شنیع، در همان نطفه تمام برنامه‌های گروه‌ها و نمایندگان ملل ساكن در ایران دچار شوكی بزرگ شد و تا خواستیم به خود بیاییم گفتن كه نشست فردا كه قرار بوده‌ به عنوان نشستی حاشیه‌ای در میان نمایندگان ملت های ساكن ایران كه خواهان استقلال هستند برگزار شود، این نشست هم به حال تعلیق درآمده‌ است. 

تا اینكه صبح پس از رسیدن برخی از نمایندگان كشورهای عربی نشست از معلقی و بلاتكیفی دراومد و "نشست" نشست كرد. نشست با گلایه از دولت لهستان و صدباره‌ كردن این حرف كه این دولت حق نداشته همچین كاری بكنه سلانه سلانه پیش می رفت.
عرب ها در میان خودشان اختلافات شدیدی داشتند از تن صداهاشون می توان فهمید كه اگه شمشیر در دست داشتند همانجا شتردوان به سراغ سوراخ های دهن همدیگر می رفتند و دهن همدیگر رو چفت و بی درز می كردند. البته انصاف هم نیست كه اینو هم از قلم بیندازم كه چند نفریشون تا آخر جلسه مشغول بازی بودند با گوشی هایشان.
كوردها كه از فارسی و كوردی زبان دیگری بلد نبودند تا باهاش سخنفرسایی كنند به ناچار مترجم عرب زبان قد علم كرد برای مترجمی. نماینده‌ی كوردها در اون نشست قشنگ و بی پروا گفت كه خواسته‌های كوردها ئل هست و بل. تورك های آذری با زبان انگلیسی خواسته‌هایشان را مطرح كردند. اما وقتی كه نوبت به عرب ها می رسید تا نتیجه‌گیری كنند باز بر می گشتن به خانه‌ی اول كه چه جوری این دولت لهستان رو ضربه فنی كنند و دمار از روزگارشون در بیارن كه نزاشتن فعالان عرب از فرودگاه بیان بیرون. اما فكر نكنم هیچ كدام از شركت كنندگان به كنح ماجرا پی برده‌ باشند و همچنان هاج و واج همه به همدیگه نگاه می كردند.

بعد از صرف نهار مفصل و بیرون آمدن شكم از عزا و سوگواری، توانستن نوشته‌ای رو به امضای شركت كنندگان و جریانات سیاسی برسانند. شاد و شنگول این دستاورد شگرف را شش قبضه كرده‌ به استقبال روز اول كنفرانس بین المللی ورشو رفتیم. 

شب هنگام مطلع شدیم كه عده‌ای از همرزم و همزبانانمان به ورشو رسیدن و در هتلی دیگر سكنی گزیده‌اند! رفتیم به استقبالشان جهت ارگانیزه كردن و انسجام بخشیدن به برنامه‌هایمان.
پوسترهایی از رهبران جان باخته به همراه پلاكارد و پرچم كوردستان را با خود آورده‌ بودند جو بیشتر رنگ و بوی حماسی به خود می گرفت، بقیه هر كدام كه از اتاقش می آمد پیشمان، اولین حرفش قبل سلام و قبل از درآوردن كفش هایش این بود: واه..ه اینجا چه خبر شده‌ پر فارس شده‌. خلاصه حرف و حدیث هایمان را شروع كردیم. با خرده‌ گلایه شروع كردیم.
خرده‌ گلایه شروع شد اما خیلی سریع توانستیم به اجماع فكری برسیم. وقتی كه این نشست را با نشست عرب ها مقایسه می كردم احساس می كردم كه زبان دیالوگ و رسیدن به اجماع در بین علمای اعلام كورد از اجماع نظر عرب ها كه زبانشان به مراتب خش دار تر بود، بسی هموارتر است.
با نخود نخود كردن هر كسی به خانه خودش رفت. اون شب تا ساعت شش صبح خوابم نبرد، صبح ساعت ده‌ به لطف تلفن زدنهای دوستان تونستم به صبحانه خوردن برسم. با امید به اینكه امروز روز تعیین سرنوشت ایران و استقلال ملل ساكن در ایران است، عزم رو جزم كردیم كه به جمع هم رزمانمان بپیوندیم و صدای خود را هر طور كه شده‌ به گوش امپراتوران حاكم بر جهان برسانیم و بهشان بگوییم كه خاك داریم، جمعیت نزدیك به ٤٠ میلیون نفر هم داریم، زبان گفتاری و نوشتاری هم داریم، منابع بكر دست نخورده‌ هم داریم، فقط یه قباله كوچك میخوایم تا دولت تشكیل بدهیم و بریم سازمان ملل همانطور كه تمام ملل روی زمین اونجا اسم و رسم و هویت دارند.
جلوی قصر رویال طوری كمین كردیم كه اگه هر كدام از روسا به محض رد شدن، فورا با دیدن پلاكارد یا شعارهایمان بفهمند چی میخوایم! دستهایمان كم كم رو به یخ زدگی می رفت، دستی بر بینی و دستی بر موبایل و دوربین و مشغول فعالیت مدنی بودیم و دیدیم هیچ خبری نیست، نگو جلسه كنفرانس چنان در خفی مانده‌ كه كسی از ساعت برگزاریش خبر نداشته تا بالاخره‌ فهمیدیم كه جلسه‌ی روز اول شب هنگام برگزار می شود. بعد از صرف كلی انرژی و استشمام هوای یخی به هتل هایمان برگشتیم.
ناامیدی گسترده‌ای در چهره‌ی شركت كنندگان استقلال خواه موج می زد. همزمان شاهد حضور سلطان خواهان و رجوی خواهان در گوشه‌های دیگر شهر بودیم. طرفداران رضا خان منتظر السطنه كه چهل سال آزگار خواب تاج و تخت پدر و پدربزرگش رو می بینه با سرمایه‌های كلان پرچم های شیر مردنی و خورشید كم سو را با خود حمل می كردند و متاسفانه و دوباره‌ متاسفانه بودند كوردهایی كه همراهیشان می كردند و جنایت پهلوی ها را نادیده‌ گرفته و می خواستند هر طور شده‌ ابهت بر باد رفته شاه و اولادش را به دوش بگیرند و برای شادی روح شاه شعار(جاوید شاه و رضا شاه روحت شاد)، سر می دادند و گلوهایشان را صاف می كردند برای سر دادن سرود: ای ایران ای مرز پر گهر..
به سبك و سیاق منتظر السلطنتان، رجوییون هم با سرنا و كرنا آمده‌ بودند. چندین خانم روسری قرمز پالتو سبز پوش مارش نظامی می نواختند. از تمام كشورهای اروپایی تا تونسته‌ بودند سیاه‌ پوست و تایلندی و چینی و متكدیان و كولی بود جمع كرده‌ بودند بلكه جمعیتشان رو انبوه نشان بدهند. البته نقش فتوشاپ كارهای حرفه‌ایشون كه قادرند ده‌ نفر رو تبدیل به صد نفر كنن، نباید نادیده‌ انگاشت.
روز دوم كنفرانس چون كه ما مجوز نداشتیم جسته گریخته عرض اندام و عرض پرچمی كردیم و در رفتیم. توركهای آذربایجان هم زبانان و هم دلهایشان یعنی دولت تركیه و دولت آذربایجان در كنفرانس شركت داشتند، عرب ها هم بسیاری از شیوخ نشینان كه همواره‌ پشتیبانشان هستند در كنفرانس به طور رسمی شركت داشتند ما كوردهای بخت برگشته بدون دولت هم دست از پا درازتر در خیابان ها ویلان بودیم بلكه بتونیم نظر جامعه‌ افسرده‌ی لهستانی را به سوی خودمان جلب كنیم..
آخر سر از دوستانی كه هر كدام از كشوری آمده‌ بودند فیز و بای بای كردیم و من رفتم سراغ كلی كار تلمبار شده‌ اخبار و جدا كردن عكس و فیلم و آپلود كردن و در فضای مجازی گذاشتنشان..
در كل كنفرانس بیشتر حالت یك مانور رسانه‌ای بود تا زهر چشمی از دولت ایران بگیرند و شبكه‌ی های داخلی ایران هم با گارد گرفتن های بیجا و احضار كاردار لهستان به وزارت امورخارجه، خواستن طوری وانمود كنند كه ایران در آستانه‌ی یك حمله نظامی كه منجر به تغییر حكومت می شود، است. در نتیجه تا تونستند با آب و تاب فراوان نمك و زردچوبه بهش دادند بلكه یدك اسم مستعار رهبر مستضعفان جهان همچنان در گردن علی خامنه‌ای باقی بماند.
سر و ته حرفهای كنفرانس های مطبوعاتی كه رئیس جمهور لهستان و معاون رئیس جمهور آمریكا ارائه‌ دادند حول و حوش این بود كه لهستان اقتصاد بی بنیه‌ خود و كمبود نفت و گازش را از آمریكا تامین نماید و آمریكا همچنان در بنا گوش روسیه پایگاه‌های نظامی خود را تقویت نماید. در پایان كنفرانس هم با همان حرف و حدیث های همیشگی یه خورده‌ ایران را تهدید كردند. آخر سر هم اسرائیل توانست ندای مظلوم بودنش با بازدید برخی از كشورها از اردوگاه‌های صابون سازیی كه هیلتر از جان یهودیان بدبخت آن روزگار فراهم ساخته بود، سر دهد.
كلام آخر
در لهستان سه‌ چیز انگشت شمارند، دوچرخه‌ سوار، سگ، متكدی. این هم به به وضعیت نابسامان اقتصادی كشور و پولشان كه از اتحادیه پولی اروپا بی بهره‌ است نشات می گیرد. پول كشور "زلوتی" نام دارد كه در ماه دوم سال ٢٠١٩ معادل ٢٣ سنت از هر یورو است. دولت لهستان به خاطر تورم بالا در سال ١٩٩٥ چهار صفر از زلوتی را برداشته است و زلوتی جدید معادل ١٠٠٠٠ زلوتی قدیم است، كاری كه دولتمردان ایرانی امسال برای مهار تورم كمرشكن در پیش گرفتند! در واقع اقتصاد بیمار هر دو با برداشتن صد صفر هم درمان پذیر نیست.
در این سفر با آقای امیر قاضی موسس حزب استقلال كوردستان آشنا شدم، اما حسرت كمبود وقت و مصاحبه نكردن با ایشان به دلم مانده‌ است. انسانی دلسوز و مهربان و هر چند ایشان كهولت سن دارند اما كاملا مقاوم و استوار پا به پای بچه‌ها در آن سرمای شدید همراهیمان می كرد. هر از چند گاهی كه فرصت می شد و باب گفتگویی باز می كردیم، احساس می كردم كه كوله‌باری از تجربه و پایداری و متانت در چنته دارد اما نشد كه نشد یك گفتگوی تصویری با ایشان مستند كنم.
آقای امیر قاضی موسس حزب استقلال كوردستان
با هنرمند خواننده‌ی كورد مصطفی دادار آشنا شدم از همان لحظه‌ی نخست به دلم چسبید، خودش خیلی از اسمش بدش میاد و دوست داره‌ مستۆ صداش كنن. مستۆ انسانی آزاده‌ و منتقدی گزنده‌، هنرمندی با سبكی متفاوت و رفتارهایی متفاوت.
با آقای مستۆ دادار هنرمندی متفاوت
خانم هلاله قاضی تنها خانمی بود كه همراهیمان می كرد مدام آرام و قرار نداشت اوج احساسات وطن خواهیش را در لابه‌لای اشك هایش دیدم كه در چشمانش حلقه زده‌ بودند.
خانم هلاله قاضی در كنار خانمی لهستانی 
تجربیات خوبی به دست آوردم شما هم در سایر آكسیون های حقوق بشری و حق طلبانه شركت كنید شاید مثل لهستانی ها كه در برهه‌ای از تاریخ دولت در تبعید تشكیل دادند، ما نیز توانستیم دولت در تبعید كه هیچ، دولتی مستقل تشكیل دادیم. برای این كار لازم است قبل از هر چیز استقلال را با خمیرمایه‌ی آزادگی و اتحاد خوب تفت بدهیم.
...
فرانكفورت ١٨ فوریه‌ی ٢٠١٩