گردآوری: عدنان هنرور
پاییز ۱۲۵۲ یا ۱۲۵۳ خورشیدی در تبریز متولد شد. از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود. ایرج میرزا در قالبهای گوناگون شعر
سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرندهٔ واژهها و گفتارهای عامیانه است اشعار او از جمله اشعار اثرگذار بر شعر دوره مشروطیت بود. تحصیلاتش در مدرسه دارالفنون تبریز صورت گرفت و در همان مدرسه مقدمات عربی و فرانسه را آموخت.
با وجود آنکه ایرج به شاهزادگی خود مباهات میکرد، ولی ابیاتی نیز در نقد و بدگویی محمدعلی شاه و احمدشاه از وی باقی مانده است؛ بنابراین او فارغ از حب و بغض و تعصب بیجا، منش روشنفکری و آزاداندیشی را پیشه خود ساخته بود. تا جایی که در قیام کلنل محمدتقیخان پسیان، از مشاورین او به شمار میرفت. او دخالت در سیاست را محافظهکارانه در پیش می گرفت و تا جایی تجویز میکرد که به منافع شخصی لطمه نخورد؛ ولی در عین حال عقاید وطنپرستانهای نیز از خود بروز میداد.
آثار ایرج را میتوان به دو بخش پیش و پس از مشروطه تقسیم کرد. اشعار دوره پیش از مشروطه او که محصول دوران جوانی اوست، بیشتر قصایدی در ستایش رجال زمان و بزرگان قاجار است. بخش بزرگی از این دسته اشعار ایرج امروزه در دست نیست. اشعار دوره پس از مشروطه ایرج که بیشتر به انتقادهای اجتماعی در قالب مضامین بکر اختصاص دارد، دارای اعتبار ادبی بیشتری هستند.
عارفنامه معروفترین شعر ایرج میرزا و از مشهورترین منظومههای ادبیات فارسی است. شعری در قالب مثنوی در ۵۱۵ بیت که در اصل در هجو عارف قزوینی سروده شده ولی شاعر در ضمن آن به بیان مسائل سیاسی و اجتماعی با نگاه انتقادی نیز میپردازد. نکوهش حجاب و مخالفت با خانهنشینی زنان، انتقاد از سیاستمداران و فضای سیاسی کشور از مضامین دیگر این شعر است که با بیانی طنزآمیز و هزلی مطرح شدهاند. در «عارفنامه» دلگیریهای ایرج تنها از عارف قزوینی و حجاب و ملا نیست بلکه از خدا هم دلگیر است زیرا همه آنچه نابسامانی و ناهنجاری است زیر سر او می داند. شاعر در عارفنامه که همهاش شکوائیه است فرصت مناسبی پیدا کرده که خدمت خدا نیز برسد که همه ذرات عالم به دست اوست.
«چرا پا توی کفش ما گذاری/ چرا دست از سر ما برنداری؟
تو این آخوند و ملا آفریدی/تو توی چرت ما مردم دریدی
خداوندا مگر بیکار بودی/ که خلق مار در بستان نمودی
به شرع احمدی پیرایه بس نیست/ زمان رفتن این خار و خس نیست؟
بیا از گردن ما زنگ وا کن/ به زیر بار خر ملا رها کن»
شاعر برخی از عقبماندگی کشور را به سبب عمل گروهی از روحانیون و روضهخوانان میدانست. او قصیدهای در هجو شیخ فضلالله نوری دارد. علیرغم اینکه به عنوان یک شاعر سیاسی شناخته نمیشود، اما در برابر او موضعگیری نموده است.
ایرج در هجونامه مشهور خود به قشر روحانیون ریاکار به شدت میتازد ولی در عین حال علمای حقیقی را نیز مستثنی میکند:
در ایران تا بود ملا و مفتی/ به روز بدتر از این هم بیفتی
ایرج موضع سختی در برابر حجاب داشته است. این موضع را میتوان به راحتی در قطعه «کاروانسرا» مشاهده کرد.
ایرج منتقد اوضاع جامعه سنتی زمان خویش بود. او به راحتی با زبان مطایبه و طنز، از برخی از رسوم ایرانیان (مانند بلند شدن جلوی پای اشخاص هنگام ورود به مجلس) انتقاد میکرد.
نام این رم را چو نادانان ادب بنهادهاند/ بیشتر از صاحبان سیم و زر رم میکنند
گر وزیری از در آید رم مفصل میشود/ دیگر آنجا اهل مجلس معتبر رم میکنند
ایرج با وجود آشنا بودن به میزان مجاز بودن ورود هزل به حوزه عفت عمومی در آن زمینه هم زیادهروی کرده است، تا جایی که به وفور از معانی زشت، الفاظ رکیک و مضامین مستهجن در اشعار خود استفاده کرده است. اینگونه واژهها چنان زیاد در اشعار او استفاده شدهاند که به اعتقاد برخی کارشناسان، نمیتوان دیوان ایرج را در دسترس کودکان قرار داد.
ایرج میرزا با شعر «زهره و منوچهر» مثنوی عاشقانهای را هم سروده است که برگرفته از اسطوره «ونوس و آدونیس» از اساطیر یونانی است.
این مثنوی که با مطلعِ :«صبح نتابیده هنوز آفتاب / وا نشده دیدهٔ نرگس ز خواب» آغاز میشود،
محصول سالهای پایانی عمر ایرج است و به همین جهت ناتمام مانده است.ایرج میرزا که ملقب به «جلالالممالک» و «فخرالشعرا» بود در ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی در تهران بدرود حیات کرد.
.........................
منابع:
١- ویکیپیدیا
٢- دیوان اشعار