آن زمان که انسان کوهنشینی را رها کرد و رو به مدنیت آورد، آن زمان که اکوسیستم دست خورد و زندگی شروع شد، از آن زمان، سنگ های کوههای جادهی مریوان-سقز هر سال باران تیرهای را از چهرهشان پاک می کنند. سنگ های دوران های اولیهی زمین شناسی از قعر زمین بالا آمدهاند. کوه به ستوه آمده است.. ستیغ کوه دارد به جلگه می رسد.. اینجا سلاخ خانهی رودخانه و درختان است.. بهار زیبای "سرشیو" نوید زخم عمیق دوبارهی جان کندن را به این سنگ ها و مردنی تدریجی را به پشتهها و پرندگان می دهد.. اینجا هر سال با آمدن بهار، طعم مرگ، بوی مرگ، زخم جانکاه بولدوزر و لودر و کمپرسورها بر طبیعت زخم دیده سنگینی می کند.. اینجا جادهی ابریشم نیست، اینجا دیوار عظیم چین نیست، اینجا تونل مانش نیست، اینجا جادهی هزار سالهی مریوان_سقز است.. اینجا افق معنا ندارد، اینجا ابدیت معنا ندارد، انتها معنا ندارد، اینجا آسمان فرو ریخته است، اینجا هوای تیره فراوان و گلههای پرندگان در ناامیدی هستند.. اینجا پارکینگ لودر و بولدزر و کمپرسورهای زمانه است و هر سال رانندگانشان با آمدن بهار دستگاه های عظیم راه سازیشان را از پارکینگ بیرون می آورند و باز هم نوید بهاری دگر و سالی دگر با هزاران مسافر چشم به راه انتها..
مسافرانی که از سال ها پیش بین شهرهای سقز _مریوان مسافرت کردهاند همواره به دیدن این صحنههای پر از خشم بولدوزر و لودر و خاکسترهای سر به فلک کشیده، عادت کردهاند. همواره به دیدن رودبارهای خون افشان، به دیدن آبشارهای پر از آه و حسرت و جوشش سادگی روستاییان عادت کردهاند.. هر سال به دلیل توقف های اجباری که به منظور (مثلا)خاک برداری و لایه روبی کردن مسیر جاده برای مسافران پیش می آید؛ بسیاری از مسافران از دانشجویان و سربازان گرفته تا بیمارانی که به منظور معالجه به سوی شهرهای شمال غرب کشور -به خصوص تبریز-عازمند. این توقف های اجباری باعث شده است که به موقع به سرویس مورد نظر خود نرسند و با تأخیرهای چند ساعته به سر مشکلاتشان برسند..
آری..جادهی ابریشم مریوان-سقز سالهاست که مورد بهرهبرداری مسؤلان قرار گرفته است.. هر سال با بهرهای فراوان و بهتر!! هر سال با بودجهی فروان و کار اندک، سال را به فصل باران می سپارند و پروژه بهرهبرداری شده، را برای سال آینده وا می گذارند.. اما هنوز هیچ بهرهای برای مردم در بر نداشته است!! هر سال بهرهای فراوان و بهتر برای مسؤلان و شرارههای انزجار مردم از مسؤلان فزون تر..
بحث مسافر کش های درجه 3 بحث دل به دریا افکندن هاست.. بحث مینی بوس های از رده خارج، با تاریخ مصرفی زنگار زده.. بحث مینی بوس های نعش کش، در حکم شترهای از کاروان برگشته، خسته و رنجور، مینی بوسهایی که سال های متمادی است که طلوع خورشید را در آغوش و غروب خورشید را در این دو شهر به سر منزل نشاندهاند.. شب و روز و زمستان های برفی و راه صعب العبور را با جان دل خریدهاند.. نه تنها مسافر کش بودهاند، بلکه بارکش و حتی حیوان کش هم بودهاند.
آری اینجا نه تنها برای مینی بوسها بلکه برای انسانها زمان ایستاده است. راه انتها ندارد. آری اینجا گوشهای ناشنوا فریاد سکوت بغض آلود جاده و سنگ و کوه و درختان و مسافران را نمی شنوند.. اینجا تراژدیوار به تاریخ می پیوندد.
كورده ماڵی نوێت پیرۆز بێت
ReplyDeleteهیوای سەرکەوتنم هەیە و ژیلوانیش ماچ بکه
سەعید
قوربانت سەعی گیان!
Deletemandu nebi hawre gyan u destekant xosh, wela bra meger to awre lem rega gunah u beste zmane bdeytewe xo kes le biri nemawe
ReplyDeleteئیتر هەموومان بەرپرسیارین..!
Deleteکورده گیان تۆ له هاواڵانی قهدیمی
ReplyDeleteله مێأ بوو لێت بێ ئاگا بووم.خۆشحاڵم بهردهوامی.
نووسراوهت تامو بۆی تایبهتی خۆی ههیه
قوربانت هاوڕێی دێرینم.. رێزت هەیە!
Delete