Oct 28, 2013

نامەای به دختر نخست وزیر سابق ایران و فرزند پدر مخلوع السلطنه از پرزدنتی

سیدەخانم موسوی دختر میرحسین آقا!
......
خبر داغ و لب سوز و لب دوز اهانت به ساحت ساداتیتان را با چشم بصیرت ملاحظه فرمودم. خیلی متأسف شدم، چندشم اومد از اون رفتار زشت و ناانسانی همکاران بابات.. واقعا این بابات هم با انسانهای بدی رفت و آمد و بشین و پاشو داشت!


خوب حالا کاری به اونا ندارم، در این نامه سعی می کنم من هم ضمن ابراز همدردی با درد گازگرفتن خواهران زینبیتان، بهتون هم بگم که ما هم مقاومت می کنیم شما نیز مقاومت کنید بلکه هستەی مقاومتمان از هستەی بادام تبدیل بشه به بمب هستەای و جمهوری ولایی را ناکار کنیم.. اما صبر کن، چرا ناکار؟ ناکار کردن به درد ما که نمی خورە، ناکار بشه من غرب زادە زاگرس نشین نفعی نمی برم این شمایی که به صدارت قدرت نائل می آیید.. این شمایید که اپوزسیون اپورتونیست خارج نشینتون هم زودی بر می گردن ولایت و قدرت را قبضه می کنند. حالا روزی از نوفل لوشاتو بر میگردن، و روزی هم سیدی نویسندە و منور الفکر و طنزپردازی از آمستردام میخواد برگردد، با یک هدف تنها با هدف گردن زنی..

ولی با این وجود باز هم یه پیشنهاد کوچیک دارم اگه زمانی ورق برگشت و خواستین زیراکس بگیرین از کارنامەهاتون و از درخواستهای ما، ما را هم آدم حساب کنین و ما رو هم به صدارت رهبری که نه، به ریاست جمهوری هم که نه، به استاندار و فرماندار هم که نه، تنها بزارید زنده بمونیم و اعداممون نکنین و کولبران و کاسبکارامون نکشین و مین‌های دور و ور خونەهامون رو زیاد چال نکنید که نبینیمشون، جنگل ها و مراتع‌هامون را هم آتیش نزنین، دیگه نهال کاریش پیشکش!
خوب سیدە خانم موسوی! این روزها اگر به دیدار پدر و مادرتان اندکی کمتر شاد بشوید، و یا کمی دیرتر به محضر پدر مخلوع السلطنه از پرزندیتان برسید، به آسمان ولایت ریسمان می دوزید که چرا دیدارمان به تأخیر افتاد؟ مایی که روزگاری پدری داشتیم با کارنامەای از اعدام های فلەای، چرا ما نیز نیویورک نریم؟ و چرا به خواهران زینب آموزش دیدەی گازگیرنده تفهیم نمی کنید به صورت ساداتی ما سیلی نزنند و ما را نقرەداغ نکنند؟؟

و ای دختران جناب موسوی! امروز شما که این گونه شوخیهای خرکی را رفتار شرم آور می دانید و درآوردن لباس زیر را مایەی ننگ می دانید، این را هم بدانید در همان دورانی که آبش را پدرت مدظله العالی ریختە بود، فلەای و آنی و هر طور که مصلحت نظام می دیدند از اون بلاها و حتی با پیازداغ اضافی رو هم بر سر هر کسی که لامش به کامش می رسید، در می آوردند.. شما اون موقع بچه بودین اما حالا که بزرگ شدین گازگرفتن خواهران زینب در هالەای از مباحث پر طمطراق براتون افتادە و نویسندگان و دفاع کنندگان از حقوق بشر، شمشیر و کلاەخود ورداشتەاند و براتون سخن فرسایی می کنند و در رثای داغی که بر قلب میمونتان نهادە شدە است اشک شبه تمساحی می ریزند(خوش به حالتون).. روزگاری که برای همان سیاست های نظام ولایی سینه چاک می کردین امروز به این درد گرفتار آمدین، تا بودە این طور بودە، سعید امامی بدبخت تا پای جونش خدمت کرد، آخرش بی آبرویش هم کردند و بههمان باد فنای بادبزن بابات و امثالهاشون گرفتار اومد... اگه بابات الان بر مسند قدرت می بود، شماها نیز احتمال قریب به یقین مهرەای از خرمهرەهای نظام می شدین، و شاید شماها می شدین دستور دهندەی و لگد زنندە به چارپایەی حبیب گلپری پور و رضا اسماعیلی و ١٦ زندانی بلوچ.. تازه اجازەی خوردن گوشت مجانیشون رو برای سگهای هار زندان هم صادر می کردین و در پسابی، چیزی، جنازەهاشون رو چال می کردین و به پدر و مادرشون هم نمی گفتین که کجا دفنشون کردین..

شما که برای یک سیلی خوردن از رئیس جمهور خاتمی گرفتە تا آقای نوری و خانوم محتشمی و دەها شخصیت متشخص!! دیگر خدمتتان می رسند و برای دلنوایی و دلجویتان آبنات و شکلات میارن، دیگه چی میخواین؟؟ زیر سایەی اصلاح طلبی چنبرە بزنید و دعا کنید که بالاخرە پدرتون رو محصور کردند تا استعداد و نبوغ هنریش شکوفا شود و آثار نقاشیش را در برلین آلمان به نمایش می گذارند. بلکه گامی در راستای شعار نژادپرستانەی "هنر نزد ایرانیان است و بس"، ور داشته باشد.. ما که برای اعدام فعالان مدنی و سیاسی که مقبول طیف زیادی از جامعە هستند باید نظارەگر شعارهای: "نیروی انتظامی تشکر، تشکر" باشیم.. 

راستی! چرا به این آقای نوریزاد نمیگین نامەی دیگری در رثای جنایتی که در حق شما شدە به رهبر معظم همایونی جانباز انقلاب بنویسد، بلکه ایشان هم از کرامت علوی خویش سوء استفادە کنن و دستور فرمایی کنن بلکه خواهران زینب از دندان های نیش برای گاز گرفتن استفادە نکنند و بیشتر تکیه به دندانهای مینا داشتە باشند، چونکه خیلی سال است که ما به اون دندان های نیش و زبان نرم و دولبەی ماری عادت کردەایم و اون دندونها دیگه مال ماست.

ختم کلام بهتون بگم که ما خیلی سال است که به درد لاعلاج یبوست روانی گرفتار شدەایم، البته ناگفته نماند که در برخی مواقع شل و وارفتگی هم دیدەایم اون هم مربوط به دوران قبل از انتخابات‌هاست (در دیدار دوبارە این را که به پدرت بگی خیلی براش ملموسه و براش مرور خاطرەست) اما در هر صورت انقباض و انبساطهای روانی دست از سرمان ور نمی دارن، جمهوری ولایت فقیه با اون شوخی های خرکی صندوق بازی و کاندیدکاریش، که درد ما را هم افزون کردە است.

نهال آرزوهای ما که شکوفا نشد، اما امیــدوارم درخت تنومند ظلم و ستم های دستگاه ولایی شما نیز بیشتر از این شکوفا نشود!
فیز..